تصفیه کردن (نَ تَ) صاف کردن و روشن و پاکیزه نمودن. (ناظم الاطباء). پالودن، مأخوذ از تازی و در تداول امروز اصلاح سازمانها از نظر اعضای صالح و ناصالح ادامه... صاف کردن و روشن و پاکیزه نمودن. (ناظم الاطباء). پالودن، مأخوذ از تازی و در تداول امروز اصلاح سازمانها از نظر اعضای صالح و ناصالح لغت نامه دهخدا
تصفیه کردن پالودن پالاییدن پاک کردن پالودن بی آلایش کردن، بپایان رسانیدن امری را، رفع اختلاف کردن، یا تصفیه کردن حساب ادامه... پالودن پالاییدن پاک کردن پالودن بی آلایش کردن، بپایان رسانیدن امری را، رفع اختلاف کردن، یا تصفیه کردن حساب فرهنگ لغت هوشیار
تصفیه کردن پاک کردن، پالودن، صاف کردن، پالایش کردن، پاک سازی کردن، فیلتر کردن، رفع اختلاف کردن، تفریغ حساب کردن، تسویه حساب کردن ادامه... پاک کردن، پالودن، صاف کردن، پالایش کردن، پاک سازی کردن، فیلتر کردن، رفع اختلاف کردن، تفریغ حساب کردن، تسویه حساب کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصفیه کردنتَصفِیَه کَردَن परिष्कृत करना ادامه... परिष्कृत करना تصویر تصفیه کردن دیکشنری فارسی به هندی
تصفیه کردنتَصفِیَه کَردَن পরিশোধিত করা ادامه... পরিশোধিত করা تصویر تصفیه کردن دیکشنری فارسی به بنگالی
تصفیه کردنتَصفِیَه کَردَن saflaştırmak ادامه... saflaştırmak تصویر تصفیه کردن دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی